در منابع و آثار جهانگردان قرون گذشته که بلوچستان نیز محل گذر آنان بوده است از شهرهایی در غرب مکران و کرمان نام برده شده است که هنوز هم اسامی قرون وسطی بر تعدادی از آنها اطلاق می شود. شهرهایی که با سرمایه ای از ثروت و عظمت، مظهر اقتدار بوده و در مسیر کاروان های تجاری ایران و هند قرار داشته اند. همچنانکه مقصد کالاهایی از سواحل حجاز و مصر نیز بوده اند. جهانگردان اروپایی نقل می کنند که مسیر ایران به هند که از مکران عبور می کرده، یکی از بهترین راه های تجاری بوده است که تا آنزمان جهان به خود دیده بود.
در نقشه ابن حوقل از مکران، نقاطی تحت اسامی دراک، بیه، بند، کسرکند، اسفکه، فهل فهرا نام گذاری شده اند، اما در نقشه های جدیدتر این اسامی عبارت بوده اند از: دزک، گه، بنت، کسرکند، اسپکه و باهوکلات. آثار بسیاری از این شهرها یا نابود شده و یا رو به انحطاط هستند، اما در میان ویرانه های آنان شواهدی وجود دارد که ظن و گمان باستان شناسان را به عظمت گذشته ی آنان پیوند می دهد.
هرچند توضیحات مختصری از جمله نحوه جاری شدن رودها و چشمه ها و خصوصیات ظاهری شهرهای فوق در نقشه های جغرافی دانان عرب آمده است، اما شهری در مکران واقع است که گویا معمایی با خود دارد. بنا به ادعای جغرافی دانان عرب «راسک» شهر فرقه ای از مسیحیان کاتولیک در مکران بوده است.
راسک در مسیر رودخانه سرباز به بمپور قرار دارد و ممکن است در نقشه جغرافی دانان عرب کاملا مشخص باشد، اما در حال حاضر شهری کوچک است که حتی به اندازه تاریخ آن مورد توجه نیست، اما در قرون وسطی ارتباط میان تجار ایران و هند را برقرار می ساخته است.
اهمیت این شهر در توصیفات ادریسی که «الیوت» آن را در کتاب «تاریخ هند» خود نقل قول نموده است، اینگونه بیان شده: ساکنان آن پیرو شاخه ای از ادیان مسیحی هستند. قلمروی آن به دو بخش تقسیم شده، «کریج» و دیگری «کیز». نیشکر در آنجا فراوان است و از شیرینی جاتی بنام «فنیز» که در آنجا تولید می شود، تجارت مهم و قابل توجهی رونق گرفته است.
در شمال شرق راسک، شهر پرجمعیت «دزک» قرار گرفته و در آنجا کوه های بلندی بنام «کوههای نمک» وجود دارند، در جنوب غربی دزک از بلندترین کوههای مکران که «کوه های بم پشت» نامیده می شوند، بر طبق توضیحات جغرافیدانان مقدار زیادی نمک در دامنه این کوهها انباشته شده اند. همچنین میتوان گفت فاصله آن از کنزابون (نام باستان پنجگور) به اندازه 3 روز راه است. جایی در نیمه راه دزک و باهوکلات، شهر مهم سرباز قرار دارد. در شرحی دیگر از ویرانه هایی بهم پیوسته که توسط آقای وینرایت ارائه شده است، شهر باستانی راسک در محل کنونی شهر سرباز قرار داشته و اهمیت آن بقدری بوده است که ابن حوقل محل آن را در نقشه های خود ترسیم نموده است.
مورخین نقل کرده اند: منطقه ای تحت عنوان «مسکن» در حد غربی بلوچستان و در مرز با کرمان وجود داشته است که به احتمال قوی همان «ماشکید» در نقشه های امروزین است. ماشکل (مسکن) که از مهمترین مناطق رو به رشد تاریخ در جنوب بلوچستان بوده است، مرکز تولید خرمای مکران بوده که کیفیت خرمای آن با بهترین محصولات تولید فرات (احتمالا عراق) مورد مقایسه قرار می گرفته است. ادریسی در توصیف بخش غربی مکران ادامه می دهد: این مردم شهرت زیادی به شجاعت دارند، در آنجا درختان کهن، شتر، غلات و حتی میوه های مختص مناطق سردسیر فراوان است. او سپس به بررسی فواصل میان شهرها می پردازد که مقیاس آن عمدتا بصورت «مقدار سفر طی یک روز» است.
ادریسی بنقل از مشاهدات خود از باهوکلات، اسپکه، بنت و کسرکند که از توابع مکران و کمابیش شبیه هم از لحاظ وسعت و تجارت مناسبی دارند، می گوید «از باهوکلات تا راسک، دو روز راه، حدود 80 مایل» ، «از باهوکلات تا اسپکه 4 روز راه، حدود 160 مایل و از اسپکه تا بنت، یک روز راه، حدود 45 مایل، به سمت غرب است.»
در برخی از منابع و رفرنس های تاریخی، از نواحی شمال غربی بلوچستان بصورت هویت ارضی و فرهنگی دوگانه بلوچستان – کرمان یاد شده است. ادریسی می گوید: «توباران» نزدیک فهرج و متعلق به مکران است، شهری غنی و در سواحل رودخانه ای به همین نام که آن نیز آباد و بارور است جای گرفته است. از اینجا تا «پردان» که شهری تجاری و پرجمعیت است، چهار روز راه است، «کیزکیان» (ادریسی در جایی آن را همان شهر کیچ دانسته است) در غرب پردان و در جاده ی توباران قرار دارد، این منطقه پرجمعیت و بسیار حاصلخیز است. درختان مو در آنجا رشد می کند و انواع میوه جات در آنجا فراوان است.
در جایی دیگر اظهار می دارد: از منصوریه تا توباران، 50 روز راه است و از توباران تا ملتان در مرزهای سند، 10 روز راه است.
در اینجا درواقع سردرگمی و تناقضات بسیاری رخ داده است که ناشی از اطلاق اسامی مکان ها به چندین مکان متفاوت است. ملتان و منصوریه مسلما شهرهایی شناخته شده هستند، توران نیز به نسبت بهمان اندازه شناخته شده و در جنوب سند واقع است که خضدار مرکز آن است. توران ممکن است 10 روز از ملتان و 50 روز از منصوریه فاصله داشته باشد، اما محاسبات امروز در مورد «توباران» با این شرح و تفصیلات در تناقض کامل است.
«جورج تیت» نویسنده سرشناس بریتانیایی که کتاب «پادشاهی افغانستان» از اوست، در بررسی تاریخ بلوچستان نوشته است، توباران شکل تغییر یافته ی توران است و "توران" نام باستانی «حکومت کلات» بوده است.
پهره و پردان
دو مکان تاریخی متعلق به بلوچستان وجود دارد، به نامهای فهرج و پهره (پهرگ و پهورا نیز گفته شده) که خاورشناسی بنام «سنت جان» نیز محل آنها را در نقشه ی ایران نشان داده است. آن دو در نزدیکی ریگان در منطقه نرماشیر قرار دارند و بنسبت قدمت تاریخی خود ویرانه های گسترده ای در حومه ی آنها موجود است. سنت جان در مکتوبات خود از پهره با نام سرزمین مردم آریایی و پایتخت گدروزیا یاد کرده است که اسکندر مقدونی هنگام عقب نشینی از مکران در آنجا استراحت نمود.
و اما فهرج که 16 مایل از شرق بمپور فاصله دارد به سمت شمال غرب سرباز است. هر دو در سواحل یک رودخانه پربار قرار گرفته اند و هر دو مرکز ویرانه هایی هستند که مایل ها گسترده و وسیع است و البته هر دو در جغرافیای قرون وسطی بعنوان مکانی واحد شناخته می شده اند.
پهره در نزدیکی سایت باستانی بمپور قرار دارد، سنت جان موقعیت آن را همان فهرج دانسته است. بعلاوه با اندکی تردید میتوان گفت همان فهرج در روایت ادریسی است که شهر توباران نیز چندان از آنجا دور نیست. فردان (معرب «پردان») نیز احتمال بسیار می رود که شهر باستانی بمپور یا پهره، در 16 مایلی شرق آن باشد، جالب آنکه هنوز هم محله ای بنام «چیردان» که تشابه اسمی با «پردان» دارد در بمپور موجود است، بنابراین نسبت آن با بمپور امروزی قوی تر است. در بین پردان و فهرج نیز منطقه «کیزکیان» قرار دارد که محتملا بتدریج به «راسک» تغییر نام داده است.
ادریسی توابع تورابان (توران و یا کلات امروزی) را اینچنین ذکر می کند: مهیاک، کیزکیان، سورا، پردان (بمپور)، کشران (و یا «کسرین» ، البته دو روستا بنام «کرشان» و «کُشّان» در سراوان امروزی وجود دارند که ممکن است با منابع ادریسی مرتبط باشند) و مسورجن (روایت ادریسی ازآنجا که توران و یا کلات در طی چندین دوره دارای حکومت مستقل بوده است، قریب بیقین بنظر می آید). مسورجن شهری پرجمعیت و تجاری است که با روستاهای مستقر در سواحل توباران احاطه شده است، روستاها با مرکز شهر 42 مایل فاصله دارند. مسورجن تا «دیره جمنا» 141 مایل و از آنجا تا کنزابون (پنجگور) 175 مایل است.
با جستجو در بسیاری از منابع مرتبط با بلوچستان متاسفانه ردپایی از وجود مکانی بنام «دیره جمنا» نیافتیم، البته «جمنا» ازآنجاکه بزرگترین شاخه از رود «گنگ» و از جنوب هند عبور می کند، نامی آشنا و شناخته شده در هندوستان است.
با این حال اگر «ریگان» (متعلق به محدوده جغرافیایی بلوچستان و واقع در استان کرمان) را همان شهر تاریخی مسورجن فرض کنیم، و شهر جدید «یکمینا» را همان «دیره جمنا» بدانیم، حدسیات ادریسی با نقشه برداری مدرن تا حدودی قابل انطباق خواهد بود.
ریگان در 40 مایلی فهرج واقع شده، البته هرچند این فواصل کاملا دقیق نیست اما از کلی گویی های ادریسی به واقعیت نزدیک تر است.
مکرانا - در سال 1910 میلادی، کوپر دیرینه شناس انگلیسی که افسانه ها و گفته های مردم جنوب شرقی ایران مربوط به یافتن استخوان های یک شتر غول پیکر را جدی گرفته بود، در منطقه شرقی سرزمین بلوچستان (بلوچستان پاکستان) موفق به کشف نخستین سنگواره از بزرگترین پستانداری شد که تاکنون بر روی زمین گام برداشته است. او این جانور غول آسا را «بلوچی تریوم» یا «هیولای بلوچستان» (The beast of balochistan) نامید. نزدیک به یکصد سال پس از آن نیز دانشمندان موفق به کشف استخوان های مشابه شدند.
همزمان با سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، انگلستان در صدد احداث خط تلگراف بین لندن و بمبئی بود. کارکنان انگلیسی شرکت پیمانکار این پروژه در نواحی بلوچستان از پیدا شدن استخوان های یک شتر غول پیکر که مردم محلی آن را متعلق به رستم دستان می دانستند با خبر شدند. این منطقه پس از قرارداد پاریس 1887 میلادی و در کمیسیون مرزی دوم در سال 1896 میلادی از ایران جدا شده و به هندوستان پیوسته و امروزه در محدوده بلوچستان پاکستان قرار دارد.
در سال 1910 میلادی دیرینه شناس انگلیسی به نام کلیوفورستر کوپر (Clive Forster cooper) از موزه سجویک کمبریج (The Cambridge Sedgwick Museum) به محض آگاهی از موضوع، راهی مکانی به نام دیره بگتی (Dera Bugti: محل زندگی قبایل بگتی از نوادگان اسپهبد کارن) در مناطق شرقی بلوچستان شد، جایی که روستاییان استخوان ها را یافته بودند. کوپر انتظار داشت که این شتر غول پیکر یک دایناسور باشد. اما در نهایت ناباوری، او استخوان بزرگ ترین پستانداری که تاکنون بر روی زمین گام برداشته است را شناسایی کرد. کوپر این جانور را «هیولای بلوچستان» نامید.
سنگواره های بازسازی شده از سوی هیات فرانسوی
ژان لوپ ولکوم (Jean-Loup Welcomme) دیرین شناس برجسته فرانسوی در سال های آغازین دهه 90 میلادی سفر پژوهشی را در جستجوی سنگواره هایی از این جانور اسرارآمیز آغاز کرد. او پا جای کوپر نهاد و سرانجام در تپه های پیرامون دیره بگتی در منطقه بلوچستان پاکستان، استخوان های هیولای بلوچستان را یافت. در این جستجو موزه تاریخ طبیعی (موزه ی بلوچستان) با او همکاری داشت.
منطقه کشف هیولای بلوچستان
هنگامیکه دیرین شناس فرانسوی داستان پژوهش خود را برای نواب اکبر بگتی خان، نخست وزیر وقت بلوچستان بیان نمود، نواب با او دوستانه همکاری کرد و حتی کارگران محلی را با هزینه خویش به کمک او فرستاد. این گروه اکتشافی در سال 1997 میلادی در پایان یک روز خاک برداری خسته کننده، استخوان انگشت این جانور را در دره ای سنگی در نزدیکی تپه های دیره بگتی کشف کردند. پس از پایان نخستین سرنخ، دانشمندان و کارشناسان به دنبال کشف دیگر قطعات این سنگواره شگفت انگیز برآمدند.
این گروه در زمینی به گستردگی 20 هزارمتر مربع، تعداد بیشماری سنگواره یافتند که در نوع خود بهترین کشف استخوان های نهفته درون زمین بشمار می رود. ایشان تعداد بسیاری استخوان نر و ماده این جانور را یافتند. به ندرت در سایت های دیرین شناسی چنین اتفاقی رخ می دهد.
بلوچی تریوم در موزه فرانسه
شاید این جانداران غول آسا در پیچ رودخانه ای گیر افتاده و به ساحل آن رانده شده بودند. همچنین دانشمندان بر روی استخوان های این هیولا آثار دندان تمساح را یافتند که نشان می دهد هیولای بلوچستان، خود نخجیر تمساح گاندو بوده است. سنگواره های این پژوهش 5 ساله اینک در موزه تاریخ طبیعی پاریس نگهداری می شود.
خوشبختانه نواب اکبر خان بگتی استخوان های هیولای بلوچستان را درون 10 کانتینر فلزی نگهداری می کرد. پس از کشته شدن او این سنگواره به موزه پژوهش های زمین شناختی (Geological Survey) پاکستان فرستاده شد و اینک در همانجاست. بلوچستان یک سرزمین آرمانی برای جویندگان سنگواره هاست.
ویژگی های بلوچی تریوم
در سال 2003 میلادی دانشمندان فرانسوی تمام استخوان های کوچک و بزرگ را به دقت آزمایش کردند و سرانجام همه را در جای مخصوص خود نهادند تا اینکه اسکلت هیولای بلوچستان ساخته شد.
ارتفاع شانه های هیولای بلوچستان از سطح زمین حدود 5/5 متر، طول آن از بینی تا کفل، دست کم 10 متر (5/1 متر از آن جمجمه سنگین این جانور را تشکیل می داده است)، وزن این جانور حدود 20 تن، کمابیش هم وزن یک دایناسور سوروپود متوسط، تخمین زده می شود. گردن بلند و تنومندش در کنار پاهایی چون ستون استوار، به او امکان چریدن در شاخه های بالایی درختان تا ارتفاع 8 متری را می داده است. با دست هایی بلند و سنگین باید او را بزرگترین پستاندار روی زمین، پستانداری دایناسور مانند و یا به بیانی دیگر «هیولای پستاندار» نامید.
بلوچی تریم یا هیولای بلوچستان (با نام علمی Indricotherium Transouralicum) جانوری گیاه خوار همانند کرگدن بوده است. نوع قرار دادن دندان ها، لب بالایی و گردن بلندش نشان می دهد که او یک چرنده بوده که برگ ها و سرشاخه های درختان و درختچه های بزرگ را با کمک دندان های ردیف بالای رو به پایین و عاج مانند خود که جلوی ردیف پایین و رو به جلو را می گرفته، کنده و می خورده است. از آنجایی که سنگواره این جانور که بعدها پاراکراتریوم (Paraceratherium) نامیده شد، نخستین بار در شرق منطقه بلوچستان یافت شد، آن را چنین نامیدند. این جانور پرخاشگر 20 تا 30 میلیون سال پیش در دوران اولیگوسن (Oligucene) تا دوران میوسن (Miocene) در مرغزارهای بلوچستان که برخلاف امروز سرسبز و غنی بوده، می زیسته و حدود 10 میلیون سال پیش منقرض شده است.
هیولای بلوچستان روزانه دست کم 2 تن گیاه می خورده و باید بدانیم که آب و هوای این سرزمین در 20 میلیون سال پیش بسیار متفاوت از امروز بوده است. سرزمینی که این هیولا در آن پرسه می زده – جایی که امروز یکی گرمترین مناطق جهان است- در آن زمان مرغزارهایی سرسبز و پر آب با علف هایی انبوه به ارتفاع بیش از دو متر و درختچه هایی که زینت بخش جای جای آن بوده و در کنار جنگل های انبوه، همانند آمازون، خوراک این هیولای سیری ناپذیر را برآورده می ساخته اند.
دیگر سنگواره های یافت شده در این منطقه
ولکوم فرانسوی پس از کار بر روی هیولای بلوچستان، به بررسی محیط پیرامون آن نیز پرداخت و سنگواره های گوناگونی از ماهی، لاک پشت، تمساح، جوندگان و دیگر پستانداران کوچک یافت. او پس از بررسی و مطالعه بر روی 40 سایت منطقه، 12 لایه مجزا و مشخص از دوران گوناگون های گوناگون زمین شناسی را یافت. او همچنین سنگواره درختان، گل ها و برگ های دوران های پیش از تاریخ را هم یافت.
شگفت اینکه دانشمندان در این مکان دندان کوسه، ماهی و صدف یافتند که نشان می دهد نزدیک به 32 میلیون سال پیش یک دریای درون قاره ای (epicontinental) (مانند دریای خزر بازمانده دریای تتیس) در قلب سرزمین بلوچستان وجود داشته است که رخدادی نادر است.
چرا هیولای بلوچستان منقرض شد؟
نزدیک به 22 میلیون سال پیش، حرکت قاره های آسیا و آفریقا بیشتر دریای باستانی تتیس را نابود کرد. ناپدید شدن این دریا آب و هوای آسیا را دچار تغییرات بنیادین کرد. هیولای بلوچستان از دره های سرسبز به بیابانی سنگلاخ رانده شد. گیاهان ناپدید شدند و هیولای بلوچستان در نبرد بقا شکست خورد.
بندر گوادر در دوره استعمار - سال 1863 میلادی
مکرانا - از ابتدای شکلگیری حملات اعراب تهاجمات بسیاری به سرزمین های شرقی از جمله هند بوقوع پیوسته است. از اولین حمله در زمان خلیفه عمر بن خطاب در 644 میلادی تا فتح نهایی آن توسط ولید ششم در 712 میلادی که همراه با پیروزی ها و شکست هایی بوده اند . اما در آن برهه از زمان بسیاری از شهرهای اشغال شده دارای ثروت زیاد و طبعا از اهمیت استراتژیکی بالایی برای اعراب برخوردار بودند، منجمله شهرهای ساحلی مکران.
بر طبق گفته اصطخری و ادریسی از ارمیل تا شهری بنام "کمبلی" یا "اوسلی" بسمت هند دو شبانه روز راه است و در آنجا دو مکان وجود دارد که بدلیل موقعیت خود اغلب به اشتباه گرفته می شوند. و بر همین خطا بسیاری از جغرافیدانان آن دو مکان را یکسان در نظر گرفته اند. اما آنها در نقشه ی ابن حوقل بوضوح جدای از هم ترسیم شده اند. در واقع فقط باید جستجو نمود که کدام شهر از آندو در مسیر هند قرار دارند. این راه پس از گذر از شهر ارمیل به بندر باستانی دیبل منتهی می شود. مسیری که از طریق "اوسلی" به پیش می رود به احتمال قوی از سایت تاریخی "اوتال" عبور خواهد کرد. در نزدیکی این روستا ویرانه هایی یافت شده است که قطعا متعلق به دوران اسلامی میباشند و هیچ تردیدی باقی نیست که آنها مرتبط به شهر "اوسلی" هستند.
خرابه هایی بنام "خیرکوت" در غرب روستای لیاری (از توابع کراچی امروزی) کشف شده است. ما همچنین بر طبق یافته های قرون وسطی می دانیم که شهر "کمبلی" در نزدیکی دریا بوده است و خط ساحلی دریا شکل گرفته در قرون وسطی درست در نزدیکی سایت "خیرکوت" قرار داشته است. حتی امروز تحت شرایط جزر و مد خاص، ممکن است خط ساحلی در نزدیکی لیاری قرار بگیرد.
ویرانه های خیرکوت بسیار گسترده است و شواهد بسیاری از اشغال آن توسط اعراب دلالت دارد و به احتمال زیاد این مسئله در قرون وسطی اتفاق افتاده است. در واقع "کمبلی" تنها پاسخ به این سوال است ، بعلاوه آنکه در مسیر مستقیم ارمیل- دیبل قرار گرفته است.
از تمام شهرهای مذکور با گذر از "منابری" و شهر کوچک اما پرجمعیت "خور" (در نزدیکی زیارت و جنوب شرقی کویته امروزی) می توان به بندر دیبل رسید.
اصطخری از این مکان با نام "منهباری" ، ابن حوقل با نام "منبناتا" و ادریسی با عنوان "منابری" اسم برده اند. ذکر نام یک مکان با چند لفظ متشابه درواقع یکی از اصلی ترین مشکلاتی است که تحقیقات مورخین را با مشکل مواجه می نماید. اما برخی شواهد تاریخی نشان می دهد احتمالا مکانی بنام "منجاباری" در کنار دره ی سند وجود داشته است. در مقابل شهر جدید و معروف منصوره در حدود 40 مایل در شمال شرقی حیدرآباد. اما بدلیل اینکه فاصله شهر جدید منصوره با بندر دیبل از فاصله شهرهای تاریخی ذکر شده کمتر است ازین فرضیه صرفنظر می شود.
پس از پذیرش موقعیت بندر دیبل و مدنظر قرار دادن توضیحات ادریسی در مورد این شهر که می گوید: "در محل پستی واقع شده" و چشمه ها، گلزار و باغ ها در اطراف آن بسیار است، با اندکی تردید می توان گفت محل سایت باستانی "منهباری"، مکانی در اطراف کراچی امروزی بنام "ماگرپیر" است.
موقعیت ماگرپیر از آنجا که در میان حصاری از تپه ها، چشمه های آب گرم و باغ ها قرار گرفته از این مکان موقعیت منحصربفردی در منطقه ساخته است. علاوه بر آن برخورداری از ساحل و معماری بسیار زیبا و تاریخی به اهمیت آن افزوده است.
هرچند ممکن است "منهباری" بنا به گفته ی بطلمیوس بعنوان پایتخت باستانی هندو- سکاها شناخته شود. با این حال نکات بسیار جالب و مهمی نیز در نظریات سایر جغرافیدانان موجود است. پرداختن به این مسئله اندکی طولانی خواهد بود ، اما دلایل خاصی وجود دارند که این نظریه را مورد توجه قرار می دهد. همچنین شواهد آشکاری از وجود شهر "خور" در نزدیکی "آبگیرهای ملیر" کراچی به اثبات رسیده است. جایی که تعدادی مقبره ی زیبا متعلق به دوران اسلامی نیز وجود دارد. در فاصله ای نه چندان دور از آنجا روستایی بنام "خیر" قرار دارد که محل اصلی شهر باستانی در نزدیکی آنجاست، محل مورد نظر در مسیر جاده ای واقع شده که بندر دیبل را به منهباری متصل می کند. پس از تحقیقات گسترده ای که انجام گرفته است، محل باستانی بندر دیبل با ویرانه هایی به وسعت 20 مایل در جنوب غربی تتا (شهری در ایالت سند و نزدیکی ایالت کینجار) و در فاصله 45 مایلی جنوب شرقی کراچی کشف گردید.
تمام این شهرهای باستانی در کرانۀ شرقی مکران و تحت ویژگی های خاصی با هم در ارتباط بوده اند. بسیاری از ویرانه های باستانی را مقبره های قابل توجهی تشکیل می دهند که با استفاده از سنگ و به سبک طراحی ای زیبا عمارت شده اند. این مقبره ها در فرهنگ محلی "کلمتی" خوانده می شوند، البته احتمال می رود شکل صحیح تر آن "کارمتی" باشد، این شواهد آشکار نشان می دهد معماری گوتیک (به تعریفی دیگر مغولی- اسلامی) سبکی برای آراستگی عمارات شهری آن دوره بوده است. شهرها و تمدن ها جملگی نابود شده اند، اما سنگ و سفال تنها چیزی است که از شهر مردگان برجای مانده است.
یک فرضیه محتمل نیز اینست که ویرانه های موصوف متعلق به قرمطیان باشد (قرامطه: گروهی از شیعیان اسماعیلی که در سال 899 میلادی در ملتان حکومت تشکیل دادند.)
مکرانا - در منابع تاریخی آمده است علاوه بر سواحل مکران، سیستان و دره ی هلمند (واقع در بلوچستان افغانستان) در طی سالهای قرون وسطی با برخورداری از مساحت زیادی از زمین های کشاورزی حاصلخیز، سرزمین های بسیار متمدن و ثروتمندی بودند، این ادعا را می توان با بقایایی از ویرانه های این مکان ها اثبات نمود.
از رودبار در هلمند بسمت غرب چشم انداز وسیعی وجود دارد که هم اکنون گورستان نسل های پیشین است. ژنرال مک موهن انگلیسی (1949-1862) که در دوره استعمار هند دو مرتبه نماینده عالی بریتانیا در بلوچستان بوده و از مناطق مرزی ایران و افغانستان نیز بازدید بعمل آورده، محل این مکان باستانی را در فاصله 80 مایلی از مرز بلوچستان ایران و در نزدیکی ولایت هلمند توصیف نموده و ساکنان آن را مرزنشینان بلوچ معرفی کرده است.
الیوت بنقل از ادریسی نوشته است: پنجگور شهری است که ساکنان آن ثروتمند هستند و تجارت مناسبی دارند، آنها مردمانی خوش قلب، صادق و سخاوتمند هستند.
اصطخری نیز روایت های کمابیش مشابه با نقل قول های ادریسی آورده است. چنانچه بر طبق اعتقادات محلی نیز دره ای در محدوده پنجگور امروزی وجود دارد که علی الخصوص در قرون وسطی بسیار حاصلخیز، پرثمر و شکوفا بوده است. هرچند برای توضیح این نکته به اطلاعات وسیعی از جغرافیای مکران نیاز است. اما بطور یقین این فرضیه الیوت قابل پذیرش است، چرا که آثار بسیاری از تمدن های باستانی در سایت "کانازبون" (نام باستانی پنجگور) از محدوده ی پنجگور امروزی کشف شده اند.
تمدن "کانازبون" قرن ها پیش از حمله ی اعراب به سند وجود داشته است. ادریسی می نویسد: کانازبون پیش از ورود اعراب بدانجا شهری بزرگ از مکران، آباد و ثروتمند بوده و عدالت در آنجا بطور کامل برقرار بوده است.
کلونل هولدیچ جهانگرد انگلیسی، پنجگور را شهری سرسبز و لذتبخش در میان شهرهای مکران توصیف کرده است. وی می گوید مدتها پیش گروهی در این شهر به اجرای نظم و قانون می پرداخته اند. همچنین در آنجا افسران نظامی زندگی می کرده اند که احکام حکومتی را اجرا می کرده اند. اینطور بنظر می رسد که پنجگور احتمالا یکی از منحصر بفردترین پایگاه های مرزی بلوچستان بوده است.
یکی دیگر از مهمترین شهرهایی که در دوران باستان در مسیر مکران- سند قرار داشته است، "ارمیل" (همچنین: ارمابل یا کارابل) که در حال حاضر بخشی از لاس بلا است. اصطخری می گوید از کیچ تا ارمیل 6 شبانه روز مسافت دارد. ابن حوقل نیز نوشته است، از کانازبون (پنجگور) تا بندر دیبل را طی 14 شبانه روز پیمودم و از آنجاکه وی مسافت بین ارمیل و بندر دیبل را 6 شبانه روز تخمین زده است، می توان انتظار داشت که مسیر کانازبون به سند، بسیار وسیع، مهم و استراتژیک بوده است.
البته اظهارات متعلق به آنزمان وابسته به طول روز و فصول سال بوده است، چنانچه ابن حوقل در اطلس تاریخی "اشکال البلاد" خود می گوید: روستاهای "دشتوک و کولواه" پیوسته به هم و بین "لابی" و "ارمیل" قرار دارند، در حالیکه الیوت اینطور گمان می کند که "لابی" همان کیچ باشد.
ادریسی اما گفته است: میان کیچ و ارمیل دو منطقه وجود دارد بنام "راهون" و "کالوان" که بهم پیوسته هستند.
امروزه "کولواه" یک منطقه آباد در شرق کیچ و جنوب رودخانه ماشکیل است که بعنوان یک زیستگاه مهم حیات وحش و اکوسیستم طبیعی شناخته می شود.
شهر "ارمیل" یا "لاس بلا"ی امروزی یکی از مهمترین شهرهای تاریخی است که فارغ از توضیح مختصر این مقاله، نیازمند توجه و اهمیت بیشتر است.
برطبق آخرین یافته های تاریخی، شهر باستانی ارمیل که در شاه مسیر مکران- هند قرار داشته است از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بوده است.
همچنین "لاس بلا" که یک نام مدرن و جدید است، تحت تاثیر نفوذ قبایل "لومری" از راجپوت ها بدین منطقه، مشتق شده است. این شهر در حال حاضر با چشم اندازی بدیع، در سواحل رودخانه ی پورالی جای گرفته، اما در مجاورت آن سایت های باستانی مهمی کشف شده است.
در فاصله حدود 11 مایل در شمال غربی لاس بلا، در منطقه ای بنام "گنداکهر" ، ویرانه های یک شهر باستانی برجای مانده است، بظاهر ممکن است خرابی آنجا ناشی از حمله اعراب به آسیا باشد، زیرا هجوم اعراب بدین جا تغییرات و تاثیرات عمیقی در جوامع شرقی ایجاد نمود و علاوه بر آن، برای مدتها اعراب بر دریاهای آزاد حکمرانی می کرده اند. در مسافتی نه چندان دور از آنجا، در جایی که هیچ آثاری از سکونت انسان بنظر نمی آید، غارهایی بنام "گندرانی" وجود دارند، که با توجه شکل عمارت آنها، احتمالا متعلق به پیروان آئین بودا بوده اند.
بر طبق کتاب فتح نامه سند یا "تاریخ الهند و السند" نوشته ی قاضی اسماعیل (از قضات و مشاوران محمد بن قاسم، فاتح هند)، که بشرح تاریخ سند و مکران می پردازد، در اواسط قرن هشتم (میلادی) استان لاس بلا که از ارمیل تا گنداوه (Gandava) در نزدیکی مرز ایالت سند امروزی، گسترش داشته، بخشی از "امپراطوری بودا" بوده است، نیز مرکز تجارت امپراطوری بودا مکانی بنام "کندابل" نام برده شده، که الیوت آنرا همان گنداوه، یعنی پایتخت ایالت کچ- گنداوه دانسته است. اما از سویی دیگر، این مکان در کتاب "فتح نامه سند" با قندهار مرتبط دانسته شده است، اما این نظریه غیرقابل پذیرش است، زیرا قندهار در افغانستان واقع شده و نه در سند یا مکران. تنها می توان چنین گمان برد که مکانی بنام "کندهار" در منطقه ی کچ- گنداوه وجود داشته که در نزدیکی آن ویرانه هایی موجود بوده و این سوء ظن را توجیه نموده که پس از تخریب "کندابل" اصلی، شهر جدید گنداوه برپا شده است.
با این حال در یک تعریف مستند تر آمده است که پایتخت امپراطوری بودا، نه در "کندابل" و بلکه در ارمیل بوده است، چراکه شواهدی بدست آمده مبنی بر حکومت یک کشیش بودایی در ارمیل، در سال 2 قبل از میلاد. ارتباط عجیب میان این اسامی و وجهه ی بودایی غارهای ذکر شده، در واقع ما را به خواستگاه بودایی منطقه و ویرانه های "گنداکهر" هدایت می نماید، چنانچه شواهد مستدل از این ویرانه ها بیشتر مایل به تائید این نظریه است. البته برای تکمیل این ادعا، تحقیقات بیشتری مورد نیاز است که صورت پذیرد.
در حال حاضر، در منطقه ای که بین لاس بلا و کچ- گنداوه قرار دارد، اغلب طوایف مینگل (به احتمال زیاد منشا براهویی- دراویدی دارند) ساکن هستند، این احتمال وجود دارد که ممکن است آنها فرزندان نسل های گذشته و بودایی این سرزمین باشند، اما بهرحال مبارزات سیاسی و نظامی آنها برای کسب استقلال، بسیاری از کاوشگران را از ورود به منطقه جهت انجام بررسی های بیشتر بازداشته است.
در حدود 8 مایل در شمال لاس بلا خرابه هایی متعلق به دوران حاکمیت اعراب وجود دارند، هرچند از اهمیت بالایی برخوردار نیستند، اما در 1 مایلی شرق آن خرابه های شهری بنام "کاریاپیر" کشف شده است که یکی از سایت های متعلق به قرون وسطی است، این شهر در جریان حمله ی محمد بن قاسم به سند، تخریب شده است. در "کاریاپیر" تعداد بسیار زیادی از سکه های عربی و سفال یافت شده است.
ساکنان نخستین بلوچستان: فرهنگ و روش زندگی آنها
مکرانا - سرزمین مکران تا حد نسبتا زیادی گسترده است ، این گستره شامل دره طولانی کیچ است که در دوره قرون وسطی نام آن در ارتباط با مکران شناخته شده است. در واقع این منطقه تحت اسامی ترکیبی کیچ– مکران منتصب بوده است.
شرایط قوم شناختی جنوب بلوچستان مانند هر نقطه ای از سراسر آسیا پیچیده است. از نظر زبان شناسان ، بلوچی در کنار زبان پهلوی (پارسی باستان) قرار می گیرد . از این زبان در اشعار فردوسی نیز سخن بمیان آمده است.
آثاری از اشکال باستانی آتش پرستی که هم اکنون منسوخ شده ، بویژه در مناطق ساحلی وجود دارد. جایی که پارسی های امروزین (احتمالا بازماندگان پارسی های باستان) در ادامه اسلاف سابق خود در «پسنی» و بویژه در منطقۀ گوادر در سواحل مکران مسکن گزیده اند.
در سواحل مکران جزیره ای بنام «هشتولا» وجود دارد که در آنجا آفتاب مقدس شمرده می شود و هنوز هم با فضای اسطوره ها و افسانه ها احاطه شده است. این جزیره همچنین با نام محلی «سراندیپ» شناخته می شود ، اما شرق شناسان آن را با نام «سیلان» برسمیت شناخته اند. در آثاری منتسب به بطلمیوس: اخترشناس و فیلسوف یونان باستان و لوسیوس آریان ، مورخ رومی از جزیره هشتولا در مکران یاد شده است. در افسانه های یونان و روم آمده است که در آنجا (جزیره هشتولا) پنجاه حور دریایی که دختران نروس (خدای دریاها) هستند زندگی می کرده اند که مردان را به ماهی تبدیل می کرده اند. این جزیره همچنین محلی است که نئارکوس ، دریاسالار اسکندر مقدونی (360 تا 300 قبل از میلاد) یکی از کشتی های خود را در طوفان از دست داد.
اگر نظریه پروفسور راویلسون مبنی بر اینکه نام بلوچستان از "بلوس – Belus" (یکی از پادشاهان بابل) مشتق شده است را بپذیریم ، این موضوع بیشتر قابل درک خواهد بود . زیرا در سده های اخیر هنوز فرقه هایی از آتش پرستی در نواحی بلوچستان وجود داشته اند.
به سختی می توان این موضوع را پذیرفت که «بلوس» و پیروانش از سرزمین مکران عبور کرده باشند. در واقع آنها هیچگاه بر این سرزمین نیز تسلط نداشته اند ، درحالیکه نژادهای دراویدی بین النهرین نیز بتدریج توسط سامی ها مجبور به مهاجرت به دشت های کلدانی (احتمالا در شرق هند) شدند.
هم اکنون محتمل ترین نظریه این است که نژادهای دراویدی پس از تبعید از بین النهرین در جنگل ها و کوه های مرکزی هند ساکن شده باشند. همچنین این نظریه مطرح است که در هنگام عبور آنها از مسیر ، بخشی از گروه های قبایلی آنان در تپه های مکران سکنی گزیده باشند . چراکه در طی عبور و اقامت آنها از مکران ، آثاری بشکل سازه های کوچک سنگی در دامنه های کوه های مکران از خود بجای گذاشته اند.
گفته شده است که این آثار نادر و باستانی شباهت زیادی با سنت های قبایل تورانی در مرکز و جنوب هند امروزی دارند.
بنا بر جستجوهایی که نگارنده در منابع تاریخی نموده است ، در این منابع آمده است کلونل موکلر که اقامت طولانی نیز در سواحل مکران داشته است. نقل می کند که صحنه های عجیبی از روش بخاک سپاری مرده ها را در این منطقه مشاهده نموده است ، در واقع روش هایی که مختص کلدانی ها ذکر شده اند. یعنی دفن مردگان در محفظه های سفالی! که بنظر می آید این قدیمی ترین شکل مقبره سازی در بین النهرین باشد.
هم اکنون نژادهای دراویدی در بلوچستان با نام براهویی شناخته می شوند و اغلب در بخش های شرقی سکونت دارند. بنا بر ادعای مورخان ، این مناطق درست مکانی هستند که اسکندر در هنگام بازگشت از هند بدانجا مراجعت کرد. هرودوت (مورخ یونانی ۴۸۴ تا ۴۲۵ ق.م) در کتاب سوم تاریخ خود، سه قوم غیر ایرانی را ساکن این قسمت میداند که عبارتند از:
· قوم میکوی که به باور فرای مکران از نام آنها گرفته شدهاست و به معنی کرانه مکا است.
· قوم اوتیوئی یا یوتی که به باور فرای میتواند نیاکان جوتها باشند که نباید آنها را با لوریان و جتها اشتباه گرفت.
· پاریکانویی که به نظر فرای نام خویش را به پاریز دادهاست. پاریزی که در کتابهای جغرافیدانان مسلمان از آن یاد شدهاست و هم نام رشتهکوهی در کرمان میان بم و جیرفت است.
برپایه نظر هوردوت در این سرزمین بزرگ یعنی چهاردهمین استان هخامنشیان علاوه بر سکنه بلوچستان کنونی زرنگیان نیز میزیستهاند، یعنی دو سرزمین سیستان و بلوچستان در یک استان بودهاند.
مورخین همچنین معتقدند که در یک دورۀ زمانی تاریخی ، تمام مکران متعلق به نژادهای تورانی و دراویدی بوده است.
در برخی روایت هایی که به بطلمیوس منتسب است ، از قبایلی که «رامنای» rhamnai» نامیده شده اند سخن بمیان آمده که در سواحل شرقی پورالی ساکن بوده اند. آنها مرکز اقامت خود را جایی بنام رامباکیا «Rhambakia» برگزیده اند . این مکان جایی بوده است که اسکندر در هنگام مراجعت از سانمیانی (در سواحل بلوچستان) آن را مقر نیروهای جنگی خود قرار داده بود. کلونل هولدیچ این مکان را در نزدیکی خیرکوت (شهری در ایالت پکتیکای افغانستان) ذکر کرده . با این حال یکی از مورخان اسکندر، رامباکیا را پایتخت گروهی جمعیتی بنام «اوریتایی یا اوتیوئی ها» «Oreitai»عنوان کرده است. با توجه به اینکه در منابع تاریخی آمده است «اوریتایی ها» مردمانی بوده اند که در لاس بلا (یکی از شهرهای ساحلی بلوچستان) سکونت داشته اند ، این قضیه با روایت کلونل هولدیچ که آن را در نزدیکی خیرکوت افغانستان ذکر کرده مقداری در تضاد بنظر می رسد.
در مورد قبایل «رامنای» نیز آمده است که در جنوب شرقی مکران اسکان داشته اند ، هرچند گفته شده در دورۀ بطلمیوس در کوه های ویندیا (در شمال غربی ایالت اوتارپرادش هند) زندگی می کرده اند . اما سوال اینجاست که «اورتایی ها» چه کسانی بوده اند؟
مورخان اینچنین روایت می کنند: در دوره ای که لاس بلا دارای یک حکومت پادشاهی در منطقه بوده است ، اوریتایی ها از «راجپوت» بدانجا مهاجرت نموده اند ، این دوره مصادف با فتح سند توسط محمد بن قاسم در سال 712 میلادی (دورۀ اموی) بوده است. همچنین این احتمال نیز وجود دارد که اوریتایی ها همان قبایل دراویدی و هم ریشه با براهویی های امروز باشند ، زیرا «لوسیوس آریان» تاریخ شناس مشهور رومی آنها را غیرهندی توصیف کرده است.
بنابراین می توان بوضوح آثاری از حضور قبایل دراویدی را در تاریخ قوم شناختی بلوچستان مشاهده نمود ، همانگونه که در هند نیز مشاهده شده است. هرچند نسل جدید آنها در هند تا به امروز نیز حضور دارند.
البته امروزه گستره و ارتباط اقوام تنوع زیادی در گروه های جمعیتی بوجود آورده است که تفکیک آنها از یکدیگر امری محال بنظر می رسد.
با مستندات تاریخی می توان گفت نخستین ساکنان بومی بلوچستان در سواحل مکران می زیسته اند ، چنانکه نئارکوس (دریاسالار مشهور اسکندر) در شرح سفرنامه خود به هند از برخی مبارزاتی که در نزدیکی رودخانه هنگول «Hingol» (بزرگترین رودخانه بلوچستان) درگرفته ، بدین موضوع اشاره کرده است. وی در شرح سفرهای دریایی خود به مکران آورده است «بسیاری از سپاهیان اسکندر توسط دشمن (بلوچ ها) به دریا انداخته شدند ، همراهان اسکندر با قومی ماهی خوار و خشن مواجه شدند . ساکنین مکران لباس هایی از پوست ماهی داشتند و ناخن های بلند و از نیزه های چوبی و آتشین بعنوان سلاح استفاده می کردند.»
هرچند ممکن است بعلت دشمنی اسکندر در توصیف وقایع مقداری مبالغه صورت گرفته باشد ، اما لوسیوس آریان مورخ رومی نیز ساکنان مکران را قومی سخت و شجاع توصیف کرده است.
هرودوت (484 تا 425 قبل از میلاد) نیز در تاریخ نگاری های خود مکران را یکی از ایالت(ساتراپی)های امپراطوری پارس ذکر کرده و شگفت آور اینکه او قبایل گدروزیا (نام باستانی بلوچستان) را تحت اسامی برمی شمارد که هم اکنون نیز به همین نام منتصب هستند.
هرودوت برای جامعه آنروز گدروزیا (بلوچستان) طبقات اجتماعی مختلفی قائل شده است. از جمله گروهی که وی آنها را «اتیوپیایی های آسیایی» معرفی نموده . وی معتقد است «آنها فرزندان "کوچ" (یکی از اقوام نزدیک به بلوچ) هستند که در بافت و ترکیب جمعیتی جدید در منطقه ، هویت واقعی خود را از دست داده اند.»
نام «کیچ» (به عربی: کیج) و اصطلاحات مترادف در واقع توسط جغرافی دانان عرب نگارش شده ، از اسامی کیچ– مکران برگرفته شده است که در طول دوره های مختلف تاریخی به همین نام مسمی بوده است. کلونل هولدیچ از وقایع فوق چنین نتیجه گیری نموده که احتمالا جنوب بلوچستان در برهه ای از زمان توسط قبایل اتیوپیایی اشغال شده باشد.
البته در واقعیت هیچ خصوصیات مشترکی میان کوچ ها و اتیوپیایی های آفریقایی تبار وجود ندارد . بنابراین می توان نتیجه گرفت که ممکن است هرودت ساکنان بومی «دراویدی» را مهاجران خارجی اتیوپیایی تلقی کرده باشد.